اسم | معنای اسم |
---|---|
ماندانا |
1- (در پارسي باستان) mand به معني عنبر سياه 2- (اَعلام) دختر آستياگس (ایشتوویگو) در قرن 6 پیش از میلاد، آخرين پادشاه ماد، زن كمبوجيه ي اول و مادر كوروشِ كبير، نخستین شهمام تاریخ ایران 3- (در يوناني) mav avn |
ماندگار |
كسي كه در جايي اقامت (دايمي و طولاني) كند، پايدار، با دوام، ماندني. (در فرهنگ معين آمده: گاه اين كلمه را براي فرزندي دهند كه برادران و خواهران قبل از او در كودكي فوت كردهاند، براي تفأل به ادامه زندگي او). |
مانلی |
1- (مازندرانی) بمان برایم، مانِلی 2- (اَعلام) (نام شخصیتی در شعر علی اسفندیاری (نیما یوشیج)) |
مايا |
بخشنده و بزرگوار |
ناجيه |
(عربي) مؤنث ناجي با معاني 1- نجات دهنده، منجي 2- (در قديم) نجات يابنده و 3- (به مجاز) رستگار |
نادره |
1- (عربي) مونث نادر با معاني 1: آنچه به ندرت يافت شود، كمياب؛ آن كه در نوع خود بي نظير باشد، بيهمتا، عجيب، شگفتآور2: (در حالت قيدي) به ندرت، 2- شخص هوشمند و داراي نبوغ كه نظير او كمتر ظهور ميكند 3- (به مجاز) (در قديم) سخن يا حكايت با معني و دلنشين 4- (اَعلام) نادره بانو نقاش ايراني سدهي يازدهم كه در هنر نقاشي در آن دوران سرآمد بود. |
ناديا |
(عربي) (اسم فاعل مؤنث از نادي) زن خوش آواز |
ناديه |
(عربي) مؤنث نادي ندا دهنده، ندا كننده |
ناردانه |
1- (در قديم) دانه ي انار 2- (به مجاز) اشك خونين |
ناردین |
1- (در گیاهی) گل خوشه ای بلند، به هم فشرده، و معطر به رنگ های قرمز، آبی، سفید و زرد 2- (در گیاهی) گیاه این گل پیازدار، علفی، پایا، و از خانواده ی سوسن است 3- (در گیاهی) خوشه ی بعضی گیاهان مانند جو و گندم 4- (در قدیم) (به مجاز) گیسو، زلف 5- (در قدیم) (به مجاز) موی صورت |
نارون |
1- (در گياهي) ناروَن، گروهي از گياهان درختي برگ ريز زينتي يا جنگلي خودرو كه ميوهي فندقهي بالدار آنها اوايل فروردين ميرسد، آغال پشه؛ 2- درختي برگ ريز كه در همه جا پراكنده و از جمله درختان جنگلي نقاط معتدل است. |
نارون (ناروون) |
(در قديم) (در گياهي) ناروُن، درخت انار، ناربُن، انار |
نارين |
(عربي ـ فارسي) 1- منسوب به نار، آتش (نار + ين (پسوند نسبت)) 2- (به مجاز) سرخ رنگ (زيبا) |
نارينا |
(عربي ـ فارسي) منسوب به نارين به معني سرخ رنگ (نارين + ا (پسوند نسبت)) |
نارينه |
(عربي ـ فارسي)1- منسوب به انار 2- منسوب به آتش (نار به معناي انار، آتش + اینه (پسوند نسبت)) 3- (به مجاز) سرخ گون 4- زیبارو |
نارگل |
گل انار، مترادف گلنار |
نورا |
1- نوراني درخشان 2- (به مجاز) زيبا |
هاجر |
1-(عبري) به معني فرار 2- (اَعلام) همسر دوم حضرت ابراهيم خليل(ع)، کنیز همسر اولش ساره، مادر اسماعيل(ع). به روایت تورات و قرآن. (هاجر در ادبياتِ يهود نشانهي بندگي در شريعت است.) |
هاديه |
(عربي) مؤنث هادي با معاني 1- راهنما 2- هادي از القاب امام علي النقي امام دهم شيعيان است. |
هاله |
1- (در نجوم) حلقه ي نوراني سفيد يا رنگي كه گاهي گِردِ قرص ماه يا خورشيد ديده مي شود. 2- حلقه يا حاشيه ي تابناكي كه در اطراف چيزي به ويژه در اطراف سر مقدسين در نقاشيها ديده مي شود. 3- (به مجاز) آنچه گرداگرد چيزي يا جايي را فرا ميگيرد. |