اسم | معنای اسم |
---|---|
عاطِف |
1- (عربي) مهربان 2- برگرداننده |
عاقل |
1- (عربي) آن كه از سلامت عقل برخوردار است. 2- آن كه عقلش خوب كار ميكند. 3- داراي بهره ي هوشي بالا 4- خردمند |
عاقله |
(عربي) مؤنث عاقل به معني 1- آن كه از سلامت عقل برخوردار است 2- آن كه عقلش خوب كار ميكند 3- داراي بهرهي هوشي بالا 4- خردمند |
عاكف |
1- (عربي) (در قديم) آن كه در جايي مقدس براي عبادت اقامت دائم داشته باشد، معتكف، عاكِف 2- (به گونهاي احترام آميز) حاضر و مقيم |
عالم |
(عربي) مؤنث عالِم به معناي دانشمند، آگاه |
عالي |
1- (عربي) بسيار خوب، داراي ارزش و اهميت بسيار، مهم، والا، بزرگ 2- (در قديم) بلند، رفيع، مرتفع 3-شاهانه، بزرگوارانه |
عاليه |
(عربي) مؤنث عالي با معاني 1- عنواني احترام آميز براي زنان 2- عالي مقام (زن) |
عالَم |
1- (عربي) كيهان، پهنه ي كرهي زمين و آنچه در آن است، جهان 2- (به مجاز) حالت و وضعيت |
عايشه |
1- (عربي) زن نيكو حال 2- (اَعلام) همسر پیامبر اسلام(ص) و دختر ابوبكر خلیفه كه در سال دوم هجری به همسری پیامبر(ص) درآمد. در جنگ جمل بر ضدّ حضرت علی(ع) شرکت جست. پس از شکست به مدینه بازگشت و در همانجا درگذشت. |
عفاف |
پاكدامني |
عفيف |
پاك دامن |
عفيفه |
زن پاك دامن |
عليا |
بانوي والا، رفيع |
عهديه |
پاي بند به عهد و پيمان |
عَبیر |
(عربي) (در قدیم) نوعی ماده ی خوش بو کننده که از ترکیب مشک، گلاب، زعفران، و بعضی مواد دیگر تهیه می شد و آن را برای خوش بویی همراه داشتند یا در مجالس می سوزاندند. |
غالب |
1- (عربي) غلبه كننده بر ديگري در جنگ، فاتح، پيروز، مسلط، چيره 2- (اَعلام) 1: نام هشتمين جدّ پیامبر اسلام(ص) 2: نام يكي از صحابه 3: غالب دهلوی: شاعر فارسی زبان و اردو زبان هندی و از پیشگامان تحول در شعر اردو |
غانيه |
دختر جوان پاكدامن |
غانِم |
(عربي) (در قديم) غنيمت گرفته و بهره مند |
غدير |
1- (عربي) آبگيري است بين مكه و مدينه در ناحيهي جحفه 2- روز يا واقعه غدير كه در ميان مسلمانان حائز اهميت است. |
غديره |
(عربي) گیسوی بافته و آویخته (غَدیرَة) |