اسم | معنای اسم |
---|---|
زُبير |
1- مرد سخت دارای رای استوار 2- (اَعلام) ابنعوام قريشي در قرناول هجری، از خويشاوندان و از صحابهي پیامبر اسلام(ص) و برادر زادهي حضرت خدیجه همراه با طلحه در جنگ جمل شرکت کرد و کشته شد. |
ساجد |
(عربي) (در قديم) آن كه سجده ميكند، سجده كننده |
ساجده |
(عربي) مؤنث ساجد به معناي سر بر زمین نهنده، سجده كننده |
ساحل |
(عربي ـ فارسي) (ساحل + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ساحل |
ساريه |
1- (عربي) ابري كه در شب آيد 2- (اَعلام) نام يكي از دختران امام موسي كاظم(ع) |
ساعد |
1- (عربي) (در قديم) (به مجاز) مساعدت كننده، مددكار 2- (در تصوف) نزد صوفیان، صفت قوت و کنایه از قدرتِ محض است. |
سالم |
1- (عربي) فاقد بيماري جسمي يا روحي 2- بدون عيب يا خرابي، بدون آلودگي 3- (به مجاز) منزه و به دور از مفاسد اخلاقي 4- (در حالت قيدي) در حال سلامت و تندرستي يا در حال بدون عيب و خرابي بودن. |
سنا |
روشنايي |
شاكر |
1- (عربي) شكر كننده، سپاسگزار 2- (در قديم) (در حالت قيدي) در حال شكرگزاري |
شاهد |
1- (عربي) گواه، حاضر، مرد خوبروي 2- (در قديم) (به مجاز) محبوب، خداي تعالي 3- (در تصوف) خداوند به اعتبار ظهور و حضور در قلب سالك 4- (در قديم) (به مجاز) عالي، خوب، دلپذير |
صائبه |
(عربي) مونث صائب با معاني 1- در قدیم) راست و درست ۲- (اَعلام) صائب تبریزی، شاعر ایرانی قرن ۱۱هجری، از بنیانگذاران سبک تازه ای در شعر فارسی، معرف به سبک هندی است. به هر دو زبان فارسی و ترکی شعر گفته است و دیوان مفصلی دارد. |
صائمه |
(عربي) مؤنث صائم به معني آنكه روزه ميگيرد، روزه گير، روزه دار |
صابر |
1- (عربي) صبور، صبر كننده، شكيبا 2- از نامهاي خداوند 3- (در تصوف) ويژگي آن كه براي خدا صبر كند و از سختيها شكايت نكند. 4- (اَعلام) 1) ادیب صابر، از شاعران قرن ششم غزلسرای ایرانی، متخلص به صابر و ادیب، که به گناه جاسوسی برای سلطان سنجر، به فرمان اتسز خوارزمشاه کشته شد. 2) صابر شیرازی، شاعر ایرانی قرن 13 که با افزودن 304 بیت منظومهي نیمه تمام شیرین و فرهاد وحشی بافقی را به پایان رساند. 3) صابر طاهر ... |
صابره |
(عربی) مونث صابر با معني 1-صبور، صبر کننده، شکیبا ۲- از نامهای خداوند |
صابرين |
(عربی) جمع صابر با معني 1-صبور، صبر کننده، شکیبا ۲- از نامهای خداوند |
صاحب |
1- (عربي) دارنده، مالك، دارا 2- (منسوخ) سرور، آقا 3- (در قديم) همنشين و همصحبت، يار 4- (در قديم) فرمانروا و حاكم 5 - (در عرفان) يار و همصحبت و خداوندگار و دارنده ي چيزي 6- (اَعلام) نام شهری در شهرستان سقز، در استان کردستان |
صاحبه |
(عربي) مونث صاحب با معاني 1- معاشر 2 - هم صحبت ، همراه 3 - مالک |
صادق |
1- (عربي) آن كه گفتارش مطابق با واقعيت است، راستگو، راست و درست و راستين 2- (اَعلام) 1: لقب امام جعفر صادق(ع)، ششمین امام شیعیان، که اساس فقه شیعه به او منسوب است. 2: صادق خان زند: شاه، از سلسلهي زند، برادر کریم خان زند، که ابوالفتح خان او را از سلطنت خلع کرد و خود به جایش نشست، 3: صادق ملارجب شاعر ایرانی که شعرهای طنز به لهجهي اصفهانی میسرود. 4: صادق هدایت، نویسندهي ایرانی، از پیشگامان ا... |
صارم |
1- (عربي) شمشير تيز 2- قطع كننده، بُرنده |
صالح |
1- (عربي) شايسته و درستكار، نيك، خوب، درست 2-(در قديم) داراي اعتقاد و عمل درست ديني 3- (اَعلام) پيامبر قوم ثمود به روايت قرآن، که چون آن قوم دعوت او را نپذیرفتند و شترش را کشتند، صاعقه ای آنان را نابود کرد. |