اسم | معنای اسم |
---|---|
صالحه |
(عربي) مونث صالح با معاني 1- نیکوکار 2 - شایسته ، درخور 3 - لایق 4 - دارای اعتقاد و عمل درست دینی |
صامت |
1- (عربي) خاموش، بي صدا، ساكت 2- (در حالت قيدي) در حال سكوت 3- (در قديم) (به مجاز) طلا و نقره |
صانع |
1- (عربي) سازنده، آفريننده 2- (در قديم) صنعتگر 3- آفريدگار، خداوند |
صبا |
(عربي) 1- نسيم ملايم و خنكي كه در برخي نواحي از طرف شمال شرق ميوزد در مقابل دَبور 2- (شاعرانه) (به مجاز) پيام رسان ميان عاشق و معشوق 3- (در قديم) (در موسيقي ايراني) يكي از شعب بيست و چهارگانه موسيقي قديم 4- (در عرفان) نفحات رحماني كه از جهت مشرق روحانيت آيد، نيز آنچه را كه باعث بر خير باشد، صبا گويند. |
صبرا |
(عربي ـ فارسی) 1- منسوب به صبر (صبر به معني بردباری کردن در برابر سختیها و ناملایمتها، شکیبایی +ا (پسوند نسبت)) 2- (به مجاز) صبور و شکیبا 3- (اَعلام) نام یکی از اردوگاههای فلسطینی در لبنان، صحنه ی کشتار فلسطینیان به وسیله ی فالانژهای لبنانی در سال982 میلادی. |
صبري |
(عربي ـ فارسي) 1- منسوب به صبر (صبر + ي (پسوند نسبت)) 2- (به مجاز) صبور و شكيبا |
صبريه |
(عربي) 1- منسوب به صبر (صبر + ايه (پسوند نسبت)) 2- (به مجاز) صبور و شكيبا |
صبور |
(عربي) 1- آن كه در برابر سختي ها و رنجها بردبار است، صبر كننده، شكيبا 2- از نامهاي خداوند |
صدرا |
(عربي ـ فارسي) (صدر + ا (پسوند نسبت)) 1- منسوب به صدر 2- (اَعلام) فيلسوف و متکلم ایرانی، معروف به صدرا، ملاصدرا و ملقب به صدرالدين و صدرالمتألهين. مؤلف اسفار در فلسفه و شرح چندین اثر فلسفی پیشینیان از قبیل شرح هِدایه، شواهد ربوبیه، شرح حکمت اشراق، همه به عربی و سه اصل به فارسی، در انتقاد از متعصبان. |
صدرالدين |
1- (عربي) پيشواي دين (اسلام) 2- لقبي است كه به بعضي از علماي اسلام دادهاند. 3- (اَعلام) صدرالدین محمّد شیرازی (ملاصدرا) |
صدرالله |
1- (عربي) (به مجاز) كسي كه برتري و مهتري او از سوي خداست. 2- (به تعبير عرفاني) داراي باطن و روح خدايي |
صَباح |
1-(عربي) بامداد، صبح در مقابلِ مَسا 2- (به مجاز) روز |
صَبيح |
1- (عربي) (به مجاز) زيبا و شاد 2- خندان و خوشحال |
ضحا (ضُحي) |
1- (عربي) زماني پس از برآمدن آفتاب، چاشتگاه 2- آفتاب، خورشيد 3- (در اعلام) سوره ي نود و سوم قرآن كريم داراي يازده آيه. |
ضرغام |
1- (عربي)(ضَرغام، ضِرغام) شير درنده 2- (به مجاز) پهلوان دلاور |
ضيا (ضياء) |
(عربي) (در قديم) نور، روشني |
ضياءالحق |
(عربي) روشنائي و نورِ حق |
ضياءالدين |
1- (عربي) روشنايي دين 2- (در اعلام) نام چندين شخص از مشاهير تاريخي |
ضيغم |
(عربي) (ضِيغم، ضَيغم) 1- شير بيشه، شير قوي 2- (به مجاز) شجاع و دلير 3- (در اعلام) نام چند تن از اشخاص در تاريخ |
طارق |
1- (عربي) سورهي هشتاد و ششم از قرآن كريم داراي هفده آيه 2- (در قديم) هنگام شب آينده 3- (به مجاز) به معني وارد، عارض |