نام شاهنامه اي

در اين دسته بندي 27 مورد موجود مي باشد.
جستجوي نام مورد نظر :
جستجو در تمامي دسته بنديها
شروع با حرف شامل اسم دقيق مشابه
همه آ ب ت ز س ش ط ق ك ل ه پ گ
اسم معنای اسم
آبتين

1-(اوستايي) به معنی از خاندانِ آثویه 2- (در دساتیر) نفس کامل و نیکوکار و صاحب گفتار و کردار نیک و اسعدالسعدا معنی شده است 3- (اَعلام) (در شاهنامه) پدر فريدون، همسر فرانك، نام یکی از فرماندهان و پهلوانان ایرانی

آتبين

1-(اوستايي) به معنی از خاندانِ آثویه 2- (در دساتیر) نفس کامل و نیکوکار و صاحب گفتار و کردار نیک و اسعدالسعدا معنی شده است 3- (اَعلام) (در شاهنامه) نام یکی از فرماندهان و پهلوانان ایرانی

آذرنوش

1- (در شاهنـامه) «نوش‌آذر» آمده و آن نام آتشكده‌اي است در بلخ كه زرتشت در آنجا به دست يك توراني كشته شد 2-نام آتشكده‌ ي دوم از جمله‌ي هفت آتشكده‌ ي فارسيان

آرزو

1- خواهش، كام، مراد، چشمداشت، اميد، توقع و انتظار 2- ميل و اشتياق براي رسيدن به مراد يا مقصودي معمولاً مطلوب 3- (اَعلام) در شاهنامه دختر شاه یمن و همسر سلم پسر فریدون و نیز دختر ماهیار گوهر فروش و همسر بهرام گور

به‌ آفرين

1- خوب آفريده 2- خوش سيما، خوش منظر3- (اَعلام) (در شاهنامه) خواهر اسفندیار، که ارجاسپ تورانی او را زندانی کرده بود و اسفندیار آزادش کرد.

تورج

(پهلوي) (اَعلام) نام پسر بزرگ فريدون؛ همان تور كه توران منسوب به اوست، چنانكه ايران منسوب به ايرج است.

زال

1-سفيد موي (زر) 2- (اَعلام) (در شاهنامه) پسر سام و پدر رستم، پهلوان افسانه ای ايران، که به وسیله ی سیمرغ پرورش یافت.

ساسان

1- (اَعلام) (در شاهنامه) 1: پسر بهمن و نوه‌ي اسفندیار 2: (در ایران باستان) جدّ اردشیر بابکان، سرپرست آتشکده‌ي استخر در فارس

سام

1- (در اوستايي) به معني سياه 2- نام خانواده‌اي ايراني 3- (اَعلام) (در شاهنامه) ايراني نواده‌ي گرشاسب جهان پهلوان پدر زال و جد رستم جهان پهلوان 4- (در عبري) سام به معني «اسم» و آن نام فرزند ارشد نوح نبي(ع) مي‌باشد، که قوم سامی به او منسوب است.

شاپور

1- پسر شاه، شاه زاده 2- (اَعلام) 1: (در شاهنامه) نام چند پهلوان ایرانی: 1: پسر نستوه و نوه‌ي گودرز، که در جنگ نوذر با افراسیاب کشته شد. 2: از پهلوانان روزگار قباد ساسانی، معروف به شاپور رازی 3: از سرداران خسرو پرویز در جنگ با بهرام چوبین؛ 2) شاپور نام سه تن از شاهان ساسانی. شاپور اول: (241-272 میلادی)، پسر اردشیر بابکان، که با رومیان جنگید و والرین امپراتور روم را با گروهی از سپاهیانش اسیر کرد و به ...

طهماسب

(تهماسب) 1- دارنده‌ي اسب قوی 2- (در شاهنامه) پدر «زو» پادشاه ايران و جانشين نوذر شهريار، از سلسله‌ي پیشدادی.3 - (اَعلام) 1: نام دو تن از پادشاهان صفوي طهماسب اول: دومین شاه صفوی (930-984 قمری) پسر و جانشین شاه اسماعیل، طهماسب دوم: دهمین شاه صفوی (1135-1144 قمری) پسر و جانشین سلطان حسین صفوی، که سرانجام توسط تهماسب قلی خان (نادرشاه افشار) معزول و کشته شد.

طهمورث

(در اوستايی) (مترادف تهمورث) 1- به معني قوي جثه و نيرومند 2- (اَعلام) (در شاهنامه) شاه پيشدادی، معروف به ديوبند، که ريسندگی، بافندگی و اهلی کردن را به مردم آموخت.

قباد

1- محبوب، شاه محبوب، سرور گرامي 2- (اَعلام) 1: (در شاهنامه) پهلوان ایرانی، پسر کاوه و برادر قارِن، که به دست پهلوانی تورانی کشته شد. 2: (در شاهنامه) (كيقباد) شاه داستانی ایران، نخستین شاه از سلسله‌ ي کیانیان و از تبار فریدون، که در البرزکوه به سر می‌برد. زال پس از مرگ گرشاسپ، رستم را به جستجوی او فرستاد و او را به پادشاهی خواند. او صد سال پادشاهی کرد و پایتختش شهر استخر بود. 3) نام دو تن از شاها...

كارن

1- (پهلوي) (مترادف و هم وزن قارِن) نام یکی از خاندان های بزرگ عهد اشکانیان 2- شجاع و دلیر، (کار به معني کار زار و پیکار و رزم + کسره و نون: پسوند نسبت )، منسوب به رزم یا کاروزار، جنگجو 3- (اَعلام) 1: (در شاهنامه) نام فرزند کاوه آهنگر و ﺳﭙﻬﺪار ﻓﺮﯾﺪوﻥ ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﭘﯿﺸﺪادﻯ 2: سردار لشکر مهرداد شاهزاده اشکانی که علیه اشک بیستم (گودرز) قیام کرد. 3: ﻧﺎﻡ ﭘﺴﺮ ﻗﺒﺎد و ﺑﺮادر اﻧﻮﺷﯿﺮواﻥ ﭘﺎدﺷﺎﻩ ...

كاموس

(اَعلام) (در شاهنامه) نام مبارزي كشاني كه پادشاه سنجاب بود وي از بهادران توران و از امراي زيردست افراسياب بود.

لادن

1-(اَعلام) (در شاهنامه) نام محلي كه گودرز و طوس با پيران در آنجا جنگيد.2- (در گياهي) گل زينتي به رنگ زرد، قرمز يا نارنجي 3- گياه اين گل كه علفي يا پايا و رونده يا بالارونده است و گل و برگ آن مصرف دارويي دارد. 4- (در قديم) نوعي صمغ گياهي معطر

لهراسب

لُهراسب 1- (در اوستايي) به معني صاحب اسب تندرو 2- صفتی برای خورشید 3- (اَعلام) (در شاهنامه) لُهراسب سومین شاه سلسله‌ي كياني، که کیخسرو او را به جانشینی خود برگزید. او آتشکده‌ي آذر برزین را بنیان نهاد، 120 سال پادشاهی کرد و به دست ارجاسپ تورانی کشته شد.

هجير

مترادف هژير 1- (در قديم) خوب، پسنديده 2- (در شاهنامه) پهلوان ایرانی، پسر گودرز، که در جنگ یازده رخ پهلوان تورانی را از پای درآورد.

پشوتن

1- فداكار، پَشوتن 2- (در اوستايی) به معني محكوم تن 3- (اَعلام) (در شاهنامه) نام پسر گشتاسب و از ياران سوشيانت در روز رستاخيز، بر اساس روايت های زرتشتی، زرتشت از اهورامزدا برايش عمر جاودانی خواست.

گردآفريد

(اَعلام) (درﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ) ﻧﺎﻡ دﺧﺘﺮ ﮔﮋدﻫﻢ از ﻣﺮزداراﻥ اﯾﺮاﻧﯽ در زﻣﺎﻥ ﮐﯿﮑﺎووﺱ ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﮐﯿﺎﻧﯽ، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻟﺸﮑﺮ ﻣﺮزﺑﺎﻧﺎﻥ اﯾﺮاﻥ در ﻧﺒﺮد ﺑﺎ ﺳﻬﺮاب، ﮐﻪ در دژ ﺳﭙﯿﺪ در ﻣﺮز اﯾﺮاﻥ و ﺗﻮراﻥ ﺑﺎ ﺳﻬﺮاﺏ ﺟﻨﮕﯿﺪ ، ﻓﺮزﻧﺪ ﮔﮋدﻫﻢ

Page:  1 2 Next »