اسم | معنای اسم |
---|---|
سام |
1- (در اوستايي) به معني سياه 2- نام خانوادهاي ايراني 3- (اَعلام) (در شاهنامه) ايراني نوادهي گرشاسب جهان پهلوان پدر زال و جد رستم جهان پهلوان 4- (در عبري) سام به معني «اسم» و آن نام فرزند ارشد نوح نبي(ع) ميباشد، که قوم سامی به او منسوب است. |
سامان |
1- سرزمين، ناحيه، محل، مكان 2- ترتيب و روش چيزي يا كاري، ثروت، دارايي، قوت، توانايي 3- (در قديم) صبر، آرام و قرار 4- (اَعلام) 1) جدِ خاندان ساماني كه او را «سامان خدات» ميگفتند. 2) نام شهری در شهرستان شهرکرد، در استان چهارمحال و بختیاری |
سامر |
افسانه گوينده، افسانه گويندگان، سامِر |
ساکو |
1-(کردی) کوه بدون گیاه 2- ساده و بی آلایش 3- یکسان و یکنواخت |
شادمان |
1- شاد، خوشحال و مسرور 2- (در حالت قيدي) با شادي و خوشحالي، شادمانه |
شادمهر |
1- (به مجاز) ويژگي آن كه داراي شادي و مهرباني است. 2- (اَعلام) 1: شهر يا جايگاهي در نيشابور 2: نام روستايي در تربت حيدريه |
شاكر |
1- (عربي) شكر كننده، سپاسگزار 2- (در قديم) (در حالت قيدي) در حال شكرگزاري |
شاهد |
1- (عربي) گواه، حاضر، مرد خوبروي 2- (در قديم) (به مجاز) محبوب، خداي تعالي 3- (در تصوف) خداوند به اعتبار ظهور و حضور در قلب سالك 4- (در قديم) (به مجاز) عالي، خوب، دلپذير |
شاهرخ |
1- داراي رخساري چون شاه، شاه منظر، شاه سيما 2- (در ورزش) در شطرنج حركت اسب هنگامي كه به شاه حريف كيش دهد و رخ او را نيز به خطر اندازد. 3- (اَعلام) 1: (شاهرخ میرزا) نام دو تن از شاهان ایران ، شاهرخ افشار: شاه ایران از سلسلهي افشار و نوهي نادرشاه، که به وسیله هواداران شاه سلیمان دوم صفوی دستگیر و کور شد. 2: شاهرخ تیموری: شاه ایران، پسر و جانشین امیر تیمور گورکانی، که در هرات به سلطنت نشست و پس از ... |
شاهرود |
(شاه : جزء پيشين بعضي از كلمههاي مركب به معني اصلي و مهم + رود : فرزند به ويژه پسر) 1- (به مجاز) فرزند (پسر) عزيز و گرامي 2- رودخانهي اصلی و بزرگ 3- (اَعلام) 1: رودی در شمال غربی ایران 2: نام رودی در شهرستان خلخال 3: نام شهرستانی در شمال شرقی استان سمنان |
شاهو |
1- مروارید شاهوار و نفیس 2- کوتاه شده ی شاهوار 3- (اعلام) نام کوهی در استان کرمانشاه که بخشی از رشته کوه زاگرس است. |
شاهين |
1- نوعي پرندهي شكاري از خانوادهي باز 2- (در قديم) (درگاه شماري) برج ميزان 3- (در قديم) (در نجوم) سه ستاره در امتداد خط مستقيم در صورت فلكيِ نسر طاير 4- (در قديم) (در موسيقي) از آلات باديِ موسيقي كه در اوايل عهد اسلامي رايج بوده است. |
شاهپور |
شاپور |
شايان |
1- شايسته، سزاوار، در خور (اسم فاعل از شايستن) 2- (به مجاز) بسيار، فراوان |
شايگان |
ارزشمند، ممتاز، عالي، شايسته |
شاپور |
1- پسر شاه، شاه زاده 2- (اَعلام) 1: (در شاهنامه) نام چند پهلوان ایرانی: 1: پسر نستوه و نوهي گودرز، که در جنگ نوذر با افراسیاب کشته شد. 2: از پهلوانان روزگار قباد ساسانی، معروف به شاپور رازی 3: از سرداران خسرو پرویز در جنگ با بهرام چوبین؛ 2) شاپور نام سه تن از شاهان ساسانی. شاپور اول: (241-272 میلادی)، پسر اردشیر بابکان، که با رومیان جنگید و والرین امپراتور روم را با گروهی از سپاهیانش اسیر کرد و به ... |
صائب |
1- (در قدیم) راست و درست 2- (اَعلام) صائب تبريزي، شاعر ايرانی ، قرن 11هجری که مدتی را در کابل و هند گذراند. او از بنیانگذاران سبک تازه ای در شعر فارسی، معرف به سبک هندی است. به هر دو زبان فارسی و ترکی شعر گفته است و دیوان مفصلی دارد. |
صابر |
1- (عربي) صبور، صبر كننده، شكيبا 2- از نامهاي خداوند 3- (در تصوف) ويژگي آن كه براي خدا صبر كند و از سختيها شكايت نكند. 4- (اَعلام) 1) ادیب صابر، از شاعران قرن ششم غزلسرای ایرانی، متخلص به صابر و ادیب، که به گناه جاسوسی برای سلطان سنجر، به فرمان اتسز خوارزمشاه کشته شد. 2) صابر شیرازی، شاعر ایرانی قرن 13 که با افزودن 304 بیت منظومهي نیمه تمام شیرین و فرهاد وحشی بافقی را به پایان رساند. 3) صابر طاهر ... |
صاحب |
1- (عربي) دارنده، مالك، دارا 2- (منسوخ) سرور، آقا 3- (در قديم) همنشين و همصحبت، يار 4- (در قديم) فرمانروا و حاكم 5 - (در عرفان) يار و همصحبت و خداوندگار و دارنده ي چيزي 6- (اَعلام) نام شهری در شهرستان سقز، در استان کردستان |
صادق |
1- (عربي) آن كه گفتارش مطابق با واقعيت است، راستگو، راست و درست و راستين 2- (اَعلام) 1: لقب امام جعفر صادق(ع)، ششمین امام شیعیان، که اساس فقه شیعه به او منسوب است. 2: صادق خان زند: شاه، از سلسلهي زند، برادر کریم خان زند، که ابوالفتح خان او را از سلطنت خلع کرد و خود به جایش نشست، 3: صادق ملارجب شاعر ایرانی که شعرهای طنز به لهجهي اصفهانی میسرود. 4: صادق هدایت، نویسندهي ایرانی، از پیشگامان ا... |