نام هاي پسر ثبت احوال

در اين دسته بندي 336 مورد موجود مي باشد.
جستجوي نام مورد نظر :
جستجو در تمامي دسته بنديها
شروع با حرف شامل اسم دقيق مشابه
اسم معنای اسم
ابوالفتح

1- (عربي) پدرِ فتح و پيروزي 2- (اَعلام) ابوالفتح خان زند: شاه ایران (1169-1194 قمری) از سلسله‌ ي زند، پسرِ کریمخان زند

ابوالفضل

1- (عربي) پدر فضل با معاني برتري در دانش، اخلاق و هنر؛ دانش و معلومات؛ لطف و توجه و رحمت و احسان (كه از خداوند مي‌رسد)؛ سخاوت و بخشندگي 2- (اَعلام) ابوالفضل عباس(ع) (عباس بن علي)

ابوالقاسم

1- (عربي) پدر قاسم به معني بخش‌كننده، مقسم 2- (اَعلام) 1: كنيه‌ ي پیامبر اسلام(ص) 2: ابوالقاسم محمّد ابن حسن عسکری(ع) (حضرت مهدی)

ابوبكر

1- (عربي) پدر بَکر 2- (اَعلام) ابوبکر (عبدالله ابن ابی قحافه) نخستین خلیفه از خلفای راشدین در سال هاي11 تا 13 قمری و از یاران نزدیک پیامبر اسلام(ص)، ملقب به صدّیق

ابوذر

(عربي) (اَعلام) جُندُب ابن جُناده (ابوذر غفاری) در قرن اول هجری يكي از مشهورترين صحابه پیامبر اسلام(ص) كه مي‌گويند او پس از چهار كس ايمان آورده است و در زمان عثمان خلیفه به خاطر مخالفت با تجمل و ثروت اندوزی مسلمانان به روستای رَبَذه در بیرون شهر مدینه تبعید شد و در آنجا درگذشت.

اتابك

1- (تركي) پدربزرگ 2- (در قديم) در دوره‌ ي قاجار, لقبي كه به وزيران داده مي‌شد. 3- لقب هر يك از پادشاهان مستقل كه حكومت‌هاي محلي داشتند. 4- كسي كه پرورش فرزندان پادشاه و بزرگان را بر عهده داشت. 4- (اَعلام) میرزاعلی اصغرخان اتابک: دولتمرد ایرانی، (1274-1325 قمری) ملقب به امین سلطان، که در زمان سه پادشاه سه بار صدر اعظم شد و سرانجام به دست یکی از مجاهدان آذربایجانی کشته شد.

اجلال

(عربي)1- بزرگ داشتن، تجليل 2- شوكت و جلال، بلندي مقام، اِجلال 3- كبريا و عظمت پروردگار

بابك

1- پرورنده و پدر 2- (در قديم) خطاب فرزند به پدر از روي مهرباني، پدر جان 3- (اَعلام) 1: پدر اردشیر بابکان (قرن 2 میلادی) 2: نام دلاور ايراني كه از سوي اردوان فرمانرواي اصطخر بود (قرن 3 هجری) 3: نام موبدي در روزگار انوشيروان كه ديوان عرض و سپاه به دست وي بود. 4) بابک خرّم دین (223 هجری) رهبر ایرانی خرّمدینان، که قیام آنان را در آذربایجان بر ضدّ خلیفه‌ ی عباسی رهبری کرد. سرانجام افشین او را فریب داد و دست...

باربد

1- خداوندِ بار (بارگاه)، پرده‌دار (بار به معني رخصت، اجازه + بد (پسوند محافظ يا مسئول)) 2- (اَعلام) نوازنده و موسيقي دان معروف دربار خسرو پرويز. نام او در پهلوی به صورت‌هاي پهربد و پهلبد و در منابع عربی به صورت بَهلبَذ به کار رفته است.

بارزان

نامِ قوم بارِز یا بارِزان یا بارجان، تاریخ این قوم به پیش از اسلام می‌رسد و نام آن از دوره‌ي ساسانیان در متون ضبط شده است، نخستین بار نام بارجان (بارزان) در کارنامه‌ي اردشیر بابکان آمده است. این قوم در کوه‌هاي بارز (رشته کوهی در جنوب شرقی استان کرمان مابین شهرهای بم و جیرفت) با سایر اقوام دیگر زندگی می‌کرده‌اند.

بارمان

1- شخص محترم و لايقِ داراي روح بزرگ 2- (اَعلام) (در شاهنامه)1: نام دلاوري توراني كه با دوازده هزار سپاه و با هديه‌ هاي فراوان از سوي افراسياب به نزد سهراب فرستاده شد تا بكوشد كه رستم و سهراب يكديگر را نشناسند و او پيوسته با سهراب بود و در جنگ دوازده رخ به دست رهام کشته شد. 2: از سرداران توراني در دوران نوذر 3: بارمان دهستانی در استان آبیلای اسپانیا است.

باسط

1- (عربي) بسط دهنده، گسترش دهنده 2- از نامهاي خداوند

باسم

(عربي) 1- تبسم كننده 2- شكر

باقر

1- (عربي) شكافنده، گشاينده 2- (اَعلام) 1: لقب محمّد ابن علي امام پنجم شيعيان محمّد باقر(ع) 2: «باقرخان» ملقب به سالار ملی، از رهبران مجاهدان مشروطه خواه

بامداد

1- (در پهلوی) مدت زماني از هنگام روشن شدن هوا تا طلوع آفتاب و يك يا دو ساعت بعد از آن، صبح، صبا 2- (اَعلام) 1) اسم پدر مزدك 2) محمّدعلی بامداد، از آزادی خواهان و مشروطه خواهان وطن پرست که در تهران روزنامه بامداد روشن را انتشار داد.

بختيار

داراي بخت، با اقبال، آن كه بختش مساعد باشد، نيكبخت، كامروا

بخشايش

(اسم مصدر از بخشودن و بخشاييدن) گذشت و چشم‌‌پوشي كردن گناه يا كار نادرست كسي، عفو، رأفت، رحمت و شفقت

بديع

1- (عربي) جدید، تازه، نوآیین 2- زیبا 3- جالب، شگفت انگیز، نادر 4- (در ادبیات) از دانش های ادبی که در آن از آرایش ها و زیبایی های شعر و نثر بحث می شود. 5- از نام های خداوند، مبدع، آفریننده 6- (اعلام) 1: امیرمهدی بدیع تاریخ نگار و پژوهنده ی معاصرایرانی، در همدان زاده شد و در فرانسه تحصيل كرد. هدفش آن بود که جایگاه ایران را در تاریخ آنچنان که هست نه آنچنان که خاورشناسان می گویند به دنیا بشناساند. 2...

برات

1- نوشته‌اي كه بدان دولت بر خزانه يا بر حُكام حواله‌اي وجهي دهد. 2- كاغذ زر (بَرات)

تاج‌الدين

1-(عربي) تاجِ دين 2- (به مجاز) مورد افتخار براي دين 3- (اَعلام) نام پادشاهي از اتابكان لرستان

Page:  « Prev 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11... Next »