اسم | معنای اسم |
---|---|
غانم |
(عربي) (در قديم) غنيمت گرفته و بهره مند |
غدير |
1- (عربي) آبگيري است بين مكه و مدينه در ناحيهي جحفه 2- روز يا واقعه غدير كه در ميان مسلمانان حائز اهميت است. |
غفور |
1- (عربي) بخشاينده و آمرزندهي گناهان (خداوند) 2- از صفات و نامهاي خداوند كه قريب نود بار در قرآن كريم آن را يادآور شده است. |
غفّار |
1- (عربي) آمرزنده و بخشاينده ي گناهان (خداوند) 2- از صفات و نامهاي خداوند |
غلام حسن (غلامحسن) |
(عربي) غلام به مجاز ارادتمند و فرمان بردار + حسن : منظور امام حسن (ع) |
غلام حسين (غلامحسين) |
(عربي) غلام به مجاز ارادتمند و فرمان بردار + حسين : منظور امام حسين (ع) |
غلام عباس (غلامعباس) |
(عربي) غلام به مجاز ارادتمند و فرمان بردار + عباس : منظور امام عباس (ع) |
غلام محمّد |
(عربي) غلام به مجاز ارادتمند و فرمان بردار + محمّد : منظور حضرت محمّد (ص) |
غلامرضا (غلام رضا) |
(عربي) غلام به مجاز ارادتمند و فرمان بردار + رضا : منظور امام رضا (ع) |
غلامعلي (غلام علي) |
(عربي) غلام به مجاز ارادتمند و فرمان بردار + علي: منظور امام علي (ع) |
غني |
1- (عربي) ثروتمند 2- آن که از کمک و هم کاری دیگران بی نیاز است، بی نیاز 3- از صفات و نام های خداوند 4- (در فلسفه ی قدیم) ویژگی آن که ذات و کمال او به دیگری متوقف نباشد. 5 - (اعلام) 1: غنی نام خانوادگی قاسم غنی (1275-1331 شمسی) پزشک، ادیب و سیاستمدار ایرانی؛ در سبزوار متولد شد. 2: غنی بالله (قرن 8 هجری) محمد بن یوسف ابی الحجاج بن اسماعیل، هشتمین پادشاه از ملوک بنی نصر در اندلس 3) غنی تفرشی، میرعبدالغنی (قرن ... |
فائز |
1- (عربي) (در قديم) نايل 2- رستگار، رستگار شونده 3- پيروز، پيروزي يابنده |
فائق |
1- (عربي) دارای برتری، مسلط، چیره، عالی، برگزیده 2- (اَعلام) فائق، داستان نویس ترک، مؤلف مجموعه داستانهای سماور، شرکت، آدم بی مصرف و در کوه عالم ماری هست. |
فاتح |
1- (عربي) گشاينده و فتح كننده ي سرزمينها در جنگ، پيروز 2- (در حالت قيدي) با حالت برنده و پيروز |
فاخر |
1- (عربي) گرانبها، با ارزش 2- عالي 3- نيكو |
فاران |
(عبري) (اَعلام) 1: موضع مغارهها (جاي غارها) 2) بياباني كه بنياسرائيل در آنجا گردش كردند. 3) كوهي است در شمال شرقي دشت فاران كه آن را كوهِ مضرعه گويند. |
فاروق |
(عربي) 1- (در قديم) تميز دهنده و فرق گذارنده 2- (اَعلام) 1: لقب عمرابن خطاب (خليفهي دوم)، از صحابهي پیامبر اسلام(ص) 2) شاه مصر (1936-1952 میلادی)، که با کودتای نظامی به رهبری محمّد بخیت و جمال عبدالناصر برکنار شد و در ایتالیا درگذشت. |
فارِس |
1- (عربي) (در قديم) سوار بر اسب 2- (به مجاز) دلاور، جنگجو |
فاضل |
1- (عربي) داراي فضيلت و برتري در علم به ويژه علوم ادبي 2- (در قديم) نيكو، پسنديده به ويژه آنچه داراي جنبه يا اجر معنوي است. 3- (اَعلام) 1: فاضل قمی، (1152-1231 قمری) فقیه شیعهي ایرانی، مؤلف قوانینُ الاصول، مرشدُالعوام، جامعُالشتات و رد علی الصوفیه والغُلات 2: فاضل گروسی، (1198-1253 قمری) لقب محمّد بایندری، ادیب، منشی و شاعر ایرانی، مؤلف انجمن خاقان. از پیشگامان تجدد در نثر فارسی. |
فالِح |
1- (عربي) نيكوكار 2- (اَعلام) نام فقيه حَنبلي مذهب از دواسِر نَجد |