اسم | معنای اسم |
---|---|
ابوالقاسم |
1- (عربي) پدر قاسم به معني بخشكننده، مقسم 2- (اَعلام) 1: كنيه ي پیامبر اسلام(ص) 2: ابوالقاسم محمّد ابن حسن عسکری(ع) (حضرت مهدی) |
ابوبكر |
1- (عربي) پدر بَکر 2- (اَعلام) ابوبکر (عبدالله ابن ابی قحافه) نخستین خلیفه از خلفای راشدین در سال هاي11 تا 13 قمری و از یاران نزدیک پیامبر اسلام(ص)، ملقب به صدّیق |
ابوذر |
(عربي) (اَعلام) جُندُب ابن جُناده (ابوذر غفاری) در قرن اول هجری يكي از مشهورترين صحابه پیامبر اسلام(ص) كه ميگويند او پس از چهار كس ايمان آورده است و در زمان عثمان خلیفه به خاطر مخالفت با تجمل و ثروت اندوزی مسلمانان به روستای رَبَذه در بیرون شهر مدینه تبعید شد و در آنجا درگذشت. |
اجلال |
(عربي)1- بزرگ داشتن، تجليل 2- شوكت و جلال، بلندي مقام، اِجلال 3- كبريا و عظمت پروردگار |
احترام |
1-(عربي) حرمت داشتن، محترم بودن 2- حرمت، پاس، بزرگداشت 3- رفتار و گفتاري كه نشان دهنده ي بزرگداشت و اهميت دادن به كسي يا چيزي است. |
احسانه |
(عربي ـ فارسي) احسان به معني نيكوكاري + ه (پسوند نسبت)، منسوب به احسان |
احلام |
1- (عربي) جمع حلم، بردباريها، وقارها 2- عقلها 3-خواب ها، روياها |
احيا |
1- (عربي) زندگان (اَحيا) 2- زندگي 3- زندگي از نو 4-خاندانها، قبيلهها |
اختر |
1- (عربي) (در نجوم) جرم فلكي، ستاره، كوكب، نجم 2- (در گياهي) نام گل و گياهي است 3- (در قديم) در باور قدما ستارهي بخت و اقبال 4- (در قديم) سرنوشت، بخت، طالع 5- (در قديم) پرچم، عَلَم، درفش |
اخلاص |
(عربي) 1- اِخلاص، دوستي خالص داشتن، خلوص نيت داشتن، عقيده داشتن، عقيده پاك داشتن، ارادت صادق داشتن 2- (در تصوف) يك سره روي كردن و پرداختن به خداوند؛ 3- (اَعلام) سورهي صد و دوازدهم از قرآن كريم داراي چهار آيه 4- (در قديم) رها كردن، نجات دادن |
ادنا |
1-(عربي، ادنی) از واژه های قرآنی 2- (در قدیم) کمترین، جزئی ترین 3- پایین تر 4- پایین ترین، نازل ترین |
اديبه |
(عربي) مؤنث اديب |
باسط |
1- (عربي) بسط دهنده، گسترش دهنده 2- از نامهاي خداوند |
باسم |
(عربي) 1- تبسم كننده 2- شكر |
باقر |
1- (عربي) شكافنده، گشاينده 2- (اَعلام) 1: لقب محمّد ابن علي امام پنجم شيعيان محمّد باقر(ع) 2: «باقرخان» ملقب به سالار ملی، از رهبران مجاهدان مشروطه خواه |
باقيه |
1- (عربي) (مؤنث باقي) عمل صالح 2- آن كه يا آنچه وجود دارد، موجود 3- پاينده، پايدار |
باهره |
(عربي) (مؤنث باهِر)، درخشان، تابان |
بتول |
1- (عربي) كسي كه از دنيا منقطع شده است و به خدا پيوسته است 2- زن بريده از دنيا براي خدا 3- (اَعلام) لقب حضرت فاطمه(ع) |
بدرالزمان |
1-(عربي) ماه زمانه، ماه روي روزگار 2- (به مجاز) زيباروي زمانه |
بدري |
1-(عربي) باراني كه پيش از زمستان ببارد، باراني كه پيش از سرما بيايد 2- بدر بودن، ماه تمام و دو هفته بودن، حالت ماه دو هفته |