اسم | معنای اسم |
---|---|
مارتيا |
(پهلوي)1- آدمي، انسان 2- (اَعلام) نام پیشوای شورش عیلام در کتیبهي بیستون، منسوب به داریوش اوّل |
ماريا |
(اَعلام) نام دختر ارتهباذ (پادشاه ماد) به قول پلوتارك كه با غير ايرانيان (اومن يوناني) ازدواج كرد. نام اين دختر به قول آريان «آرتونيس» ميباشد.(ماريا نوعي گشتار آوا شناختي از مريم در زبان هاي اسپانيايي و آسيايي است). |
مازيار |
مترادف با ماه ايزديار، مازديار 1- صاحبِ كوه ماز 2- (اَعلام) پسر ونداد هرمز از فرزندان سوخراي بزرگ، وي از سال 208 هجري قمري از جانب مأمون حاكم طبرستان، رويان و دماوند شد و در اندك مدتي سراسر طبرستان را به تصرف درآورد وي از سال 224 هجري قمري به دستياري افشين از فرمان خليفه سرپيچيد و با بابك خرمدين پيمان بست. ولي كوهيار برادر وي به اميد اينكه خود بر طبرستان حكومت كند وسايل دستگيري مازيار را به ... |
مانا |
1- (در پهلوي) مانند و مانند بودن 2- ماندني، پايدار (صفت از ماندن) |
ماندانا |
1- (در پارسي باستان) mand به معني عنبر سياه 2- (اَعلام) دختر آستياگس (ایشتوویگو) در قرن 6 پیش از میلاد، آخرين پادشاه ماد، زن كمبوجيه ي اول و مادر كوروشِ كبير، نخستین شهمام تاریخ ایران 3- (در يوناني) mav avn |
ماني |
1- ماني (در لغت) به معني «انديشمند» است. 2- (اَعلام) (215-276 میلادی) بنيانگذار آئين مانوي، وي پسر «فاتك» بود و در ايام جواني به آموختن علوم و حكمت و غور و مطالعه در اديان زرتشتي و عيسوي و ساير دينهاي زمان خويش پرداخت و در 24 سالگي ادعاي پيامبري كرد و آئين خود را آشكار ساخت. آموزههاي خود را در کتابی به نام شاپورگان نوشت و به نزد شاپور اول ساسانی برد و مورد پذیرش او قرار گرفت. ولی بعداً شاپور ... |
ماهان |
(اَعلام) 1- نام پسر كيخسرو، پسر اردشير، پسر قباد 2- نام يكي از شهرهاي استان كرمان 3- نام دشت بزرگي در مغربِ تبريز |
هامان |
(اَعلام) 1- هامان (مشهور) وزير اخشويروش (خشيارشا كه او را با اردشير خلط كردهاند) بود كه بر مردخاي يهودي غضبناك شد، زيرا كه وي را تعظيم ننموده بود، بدين لحاظ پادشاه را بر آن داشت كه فرماني صادر كند كه يهود را در تمام ممالك فارس به قتل رسانند. اما اِستراين فرمان را باطل نمود و هامان را بر همان داري كه از براي مردخاي حاضر نموده بود دار كشيدند. 2- هامان وزير فرعون كه معاصر موسي(ع) بود و نامش در ... |
هخامنش |
1- دوست منش، دوست كردار، كسي كه داراي كردار و انديشه نيك است. 2- (اَعلام) هخامنش سردودمان سلسله ي هخامنشي، نياي کوروش بزرگ و رهبر قوم پارس (حدود 675 پیش از میلاد) |
هرمز |
(اوستايي) (ارمز، ارمزد، اورمزد، هورمز و هورمزد) 1-(در اديان) اهورامزدا (د اهورا) 2- (درنجوم) ستارهي مشتري 3- (در گاه شماري) روز اول از هر ماه شمسي، روز پنج شنبه. (ايرانيان قديم به روزهاي هفته چندان توجهي نداشتهاند، بعدها به مناسبت انتساب اين روز به مشتري نزد ساميان، اين اطلاق بوجود آمده)(هرمز در اوستايي نيز به معني آفرينندهي نيكي بكار رفته در مقابل اهريمن كه معني آفرينندهي بدي داشته) 4-... |
وستا |
(اوستايي) 1- وُستا مترادف با اوستا 2- (در اديان) كتاب مقدس زردشتيان |
ويانا |
(اوستايي) فرزانگي، بخردي، دانايي |
ويدا |
1- (در پهلوي) يابنده، جوينده 2- پيدا، هويدا، ظاهر، آشكار |
ويستا |
(اوستايي) يابنده، برخوردار |
وينا |
1- (در كردي) شناخت، شناسايي 2- بينا |
ويونا |
(در سنسكريت) وَيُو به معني عروس و (در اوستايي) به معني ازدواج كردن + نا (پسوند نسبت)1- منسوب به وَيو 2- (به مجاز) دختري كه عروس شده |
ياسان |
1- (در دساتير) از برساختههاي فرقه ي آذركيوان 2- (اَعلام) ياسان را نام پيغمبري دانستهاند و كتابي به نام «نامه شت و خشور ياسان» در دساتير درج شده است. |
يانا |
1- (اوستايي) نيكي رسان، نكويي بخش 2- (در تركي) در حال اشتعال 3- (به مجاز) زیبا و درخشان |
يزدان |
1- خداوند، ايزد 2- (در اديان) در مذاهب ثنوي، خداي خير و نيكي، ايزد مقابلِ اهريمن. (يزدان در اصل جمع يزد (ايزد) است. در فارسي دري نيز مفرد به شمار آمده و در ترجمهي «الله» به كار رفته است) |
يسنا |
(اوستايي) يَسنا هم ريشه با يشت، در لغت به معني پرستش، ستايش، نماز، جشن و در اصطلاح نام يكي از بخشهاي پنجگانه ي اوستا و مهمترين آنهاست. |